بچه که بودم همیشه دوست داشتم دنیا را از پشت قاب شیشه ای عینک ببینم . یادم هست چند باری که برای سنجش چشم به مدرسه مان می آمدند ، من کوچولو دروغ می گفتم و با این که می دیدم ، تظاهر میکردم بعضی از نشانه ها را نمی بینم . هرچند با این حال باز هم هیچ وقت نمی گفتند چشمت ضعیف است. خانواده مان عینکی نبود وگرنه مطمئنا عینکشان از دست من در امان نمی ماند . عالم بچگی است دیگر ، چیزهایی را دوست داری که شاید بزرگترها از دست آن عاصی هستند . روزها گذشت و گذشت و همان کودک عشق عینکی شدن سر کلاس های دانشگاه حس کرد باید دنیا را از پشت همان قاب شیشه ای ببیند، با مراجعه به دکتر فهمید یک کوچولو چشمش ضعیف است و به آرزوی دیرینه اش رسیده است. و این طور شد که من عینکی شدم :) البته آنقدر ضعیف نیستا ، در همان حد دروغ های دوران بچگی همیشگی نوشت : اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
Design By : Pars Skin |